کسی نمی آید که مثل هیچ کس باشد!

انسان موجودی اجتماعی است و یکی از نیازهای او ، احساس تعلق و وابستگی است . از این رو رابطه ها نقشی حیاتی در رشد انسان دارند و به نظر من بسیاری از گرفتاری ها و مشکلات ما ریشه در رابطه هایمان دارند . حتی شاید بتوان گفت تاریخچه ی روابط یک فرد از کودکی تا زمان حال به ما می گوید او کیست و چگونه شخصیتی دارد.یک رابطه ی سالم امکان رشد را برای طرفین فرا هم کرده و حتی می تواند زخمهای دوران کودکی و ضربه های پیشین ناشی از روابط ناسالم را التیام بخشد.حال این سوال پیش می آید که رابطه ی سالم ، چگونه رابطه ای است؟و چه روابطی به جای انکه مرهمی باشند ، نمکی هستند بر زخمهای روحی و روانی ؟
نهایت تمامی نیروها پیوستن است و اشتیاق نوع بشر نیز پیوستن است. ما، کودکان بزرگسال، رابطه هایی را آغاز می کنیم با این حسرت و آرزو که دوستمان بدارند و پذیرفته شویم . پر واضح است که هیچ کس آگاهانه رنج و درد را انتخاب نمی کند ، با این همه ، گاه به دلیل احساس تنهایی درگیر روابطی می شویم که محکوم به شکست است . از درون احساس خلا و تهی شدن داریم . در این بین طیفی از احساسات ،از نگرانی تا افسردگی را تجربه می کنیم.برای رهایی به در و دیوار قفس تنهایی خویش میکوبیم. دست مردمان و نامردمانی که به سویمان دراز می شود را می گیریم تا به مددش رها شویم. از این رابطه به آن رابطه می لغزیم و همچنان نارضایتی آزارمان می دهد . زمانی که از تنهایی به تنگ آمده ایم احتمال این که انتخابهای ضریعفتری کنیم ، بالا می رود . در واقع نکته اینجاست که احساس خوشبختی و رضایت در درون ماست . مادامی که خود سرشار نباشیم ،هیچ کس دیگر، صرف نظر از این که چه قدر دوستمان بدارد نمی تواند ما را نجات دهد .
رابطه ی سالم در گرو توانایی نثارکردن است و تنها، افراد غنی می توانند نثار کنند . این سرشار بودن یک رابطه است که باعث موفقیت آن می گردد ، نه تهی بودن آن. و سرانجام ، در اینجا و اکنون ،در این لحظه ،
                           تنها من هستم که ناچارم قهرمان خود باشم
.