-
خودکشی
جمعه 22 اسفندماه سال 1382 22:33
به نظر می رسد همزمان با زندگی مرگ و خودکشی هم متولد شدند . اما ، شیوع خودکشی به عنوان معضلی اجتماعی به جوامع مدرن و صنعتی اختصاص می یابد . زیست شناسان تکاملی اثبات کرده اند که اساسی ترین میل در موجود زنده ، میل به بقاست . رفتارهایی که در جهت برآوردن این هدف تکاملی باشند را رفتارهای لذت بخش می گویند و این رفتارها با...
-
مرگ دشوار تر است یا زندگی ؟
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 17:28
- آیا واقعا می توان انتحار را انتخاب آزادانه تلقی کرد ؟ نیچه صریح و قاطع گفت : مرگ هر انسانی متعلق به خود اوست و هر کس باید آن را به روش خود زندگی کند . شاید - می گویم شاید - حقی وجود داشته باشد که ما بر اساس آن اجازه داریم زندگی شخصی را بگیریم ، اما اجازه نداریم مرگ کسی را از او بگیریم . این یک تسلی نیست فقط ظلم است...
-
اختلال جیب *
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 23:00
دخل من با خرجم عجیب نمی خونه ، اصلا هیچ جوری بی حساب نمی شن ، همیشه این دخل کم می یاره ، نمی شه هم زیادش کرد چون وقت کارکردن هم ندارم !! تا همین دو ساعت پیش ، من به جیب درد دچار شده بودم . اختلال جیب یعنی پول خونت اومده پایین ، وقتی به این مرض دچار بشی ، در برآوردن نیازهای اولیه ای مثل به کلاس زبان رفتن ، مسافرت رفتن...
-
نیاز اولیه
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 18:04
می خواستم از چیزهای جدی تر بنویسم ، بحث های روان شناسی ، جامعه شناسی و ….. ، اما حوصله ای نیست ….. تا نیاز های اولیه برآورده نشود ، توانی برای نوشتن نیست ، و من در برآوردن این نیازها وامانده ام !! (ادامه دارد )
-
نامه ی سرگشاده
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1382 00:00
در پی مطلب قبلی دوستانی ابراز نگرانی کردند که م ر ی م احساساتی شدی ، داری با خودت چی کار می کنی ، پس منطقت کجا رفته ، تو داری وابسته می شی و ....... می خواستم جواب آنها را در میلی بنویسم ، اما فرصتی نبود ، از این رو در همین جا می نویسم ..... همیشه این سوال برایم مطرح بوده که مرز بین احساس و عقل کجاست ؟ بر این باورم که...
-
آینه ی من
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 20:02
دوباره کوه ، و این بار ، لحظات بی تکرار با تو بودن …. دوباره سفر و کشف سرزمینهای بکر ، سفری بی انتها در وجودی بی کران ….. و من هنوز جا مانده ام در آن لایه های تو در تو ….. امروز ، پس از مدتها ، خودم را بی هیچ پیرایه و نقابی در آینه ی تو دیدم . آری ، این منم ، سبک تر از پر ، لطیف تر از باران ، شفاف تر از آفتاب ، روان...
-
جور دیگر باید دید
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 22:50
به خود نهیب زد ، کافی است ! بس کن ! دست از فکر و خیال بردار ! پس چشمانت به چه دردی می خورند ؟ به اطراف نگاه کن !.......... چه قدر از زندگی ام را بدون نگاه کردن تلف کرده ام ؟ یا بدون این که واقعا ببینم ، تماشا کرده ام ؟ برداشتی از << و نیچه گریه کرد>>
-
عاشورا ، تاریخ ، مذهب
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1382 15:39
این روزها در هر کجا که باشی ، صدای نوحه و عزاداری را می شنوی ، اما ، وقتی خوب نگاه می کنی ، این پرسش پیش می آید ، چرا ؟ هزاران جنگ و انقلاب در تاریخ و حتی در ایران رخ داده است ، شاید بسیار عظیم تر از آنچه در کربلا اتفاق افتاد، چرا یادی از آنها نمی شود ؟ و حادثه ی کربلا در حافظه ی تاریخ چنین برجسته است ؟ به نظر می رسد...
-
زن،ارتباط جنسی
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 11:03
عنوان خبرها - نشریه ی تجاوز در آمریکا آمار زنان قربانی تجاوز را 683 هزار نفر تخمین زده است . - در پرو 70% جرم و جنایت های گزارش شده به پلیس ، پرونده ی زنان کتک خورده از همسرانشان است . -بیانیه ی وین اعلام می کند که زنان از نظر آماری در خارج از خانه امنیت بیشتری دارند تا در داخل خانه . - در ایران ؟؟؟؟ سانسور = مرگ...
-
م ر ی م پرپر !
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 09:56
چند روزی است ، هر تکه ی من به راه خود می رود ... اسکیزوفرنی م ر ی م بیش از هر زمان دیگری عود کرده است ..... این من هزار پاره ، سوداهای بسیار دارد .... کتاب می نویسد و می خواند ..... دوست می دارد و متنفر می شود ..... وب لاگ می نویسد و باز خورد می دهد ..... آشفته است ، غمگین و حتی می ترسد و با این همه می خندد .... م ر ی...
-
چرا من معتادم !!
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 09:01
چرا یک نفر معتاد می شود ، سوالی که این روزها مدام از خود می پرسم ....و هر چه بیشتر می پرسم ، کمتر می یابم ..... آیا در محیطی معتادپرور هستیم ، اگر این گونه است ، پس چرا همه معتاد نیستند ؟ مواد ارزان است و در دسترس همگان ، اما از این همه ، بسیاری هم معتاد نمی شوند حتی سیگار هم نمی کشند .... شاید ، چون مامان و بابا...
-
من و دغدغه ها م
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 22:10
این روزها اتاقم پر کاغذه ….. کاغذهایی درهم و برهم مثل ذهن خودم …..کاغذهایی پر از خطوط کج ومعوج ….. این روزها ، اگه بیای تو اتاقم ، تویه انبوه کاغذا گم می شی …. مثل خودم که تو دغدغه هام گم شدم …..
-
عاشق مرداب
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 23:48
همیشه برای دیگری زندگی می کرد…. هیچ وقت فکر نکرده بود ، خودش چی دوست داره ، چی می خواد…. دیگری همه چیزش بود … گرچه ، دیگری رو دوست نداشت ….. خودش اینو می دونست ، بهتر از هر کس دیگه ای …. خودخواه تر از اون بود که دیگری رو دوست داشته باشه …… دیگری بود تا به خودش ثابت کنه که اون هم هست …. از خودگذشتگی ها ، مهربانی ها همه...
-
سکوتی سرشار در غار
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 01:39
امروز رفتیم غار یخ مراد . غاری نه چندان صعب العبور با بستری یخی ….سرد و تاریک …. همه چیز شاید به گوری می ماند …..از هر پیچی که می گذری ، شدنی را تجربه می کنی ….. در یک لحظه از گروه جا می مانی ….چراغ قوه ات خاموش می شود و تو می مانی ……هیچ نمی توانی کنی ، اندکی بی هیچ روشنی سینه خیز به پیش می روی ….اما ، سنگهای یخی امان...
-
خود ارزیابی -۱
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 00:05
ما همیشه در حال ارزیابی خودمان هستیم . گاه نقطه ضعفهای مان را انکار می کنیم و گاه در تواناییهای خودمان راه اغراق پیش می گیریم و به راستی رسیدن به نگرشی واقع بینانه دشوار اما دست یافتنی است . تمام تواناییهای که موجب توانمندی مان می شود ، می تواند موجب ناتوانی نیز شود . همان قدر که جهالت خود را نمی پذیریم می توانیم...
-
زندگی را زندگی کن !
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 23:50
زندگی را به تمامی زندگی کن در دنیا زندگی کن بی آنکه جزیی از آن باشی ، رهایی کامل و رقصی چنان که رقصنده محو گردد و تنها رقص به جای بماند . به زندگی بی کم و کاست آری بگو شاد باش و شاد باش ! دوباره و دوباره ، می گویم شادباش! به کمی سبکسری نیاز داری تا از زندگی لذت ببری و به کمی شعور تا از لغزش ها بپرهیزی ، همین کافی است...
-
انتخاب ، راهکاری عملی
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 16:23
چه می توانیم بکنیم ، مبحثی نیست که بتوان در یک وب لاگ و با حضور مجازی به آن پرداخت . اما، طرحهایی در دست اجراست که به زودی در همین جا اطلاع خواهم داد . بررسی آسیب شناسی مشکلات سطوح متفاوتی را در بر می گیرد ؛ جامعه شناختی ، روان شناختی و غیره . در سطح جامعه شناحتی ارائه راهبردها به سیاستگذاریهای دولت و تغییرات کلان بر...
-
به بهانه ی ولنتاین
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 07:58
به آدم ها علاقه ی بسیار دارم . و همیشه خیره به چهره ها از کنارشان می گذرم و گاه ، نگاه غریبه ای روزها در ذهنم باقی می ماند …… این روزها ، دختران* با پوستهای تیره ، چشمان تیله ای هفت رنگ خالی از نگاه ، پشتهایی خمیده و شانه هایی که انگار حقارت سالها را بر دوش می کشند ، خود را در زیر خرواری از بزک و لباسهایی تنگ محصور می...
-
صخره و تعلیق
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 23:19
امروز رفتیم کوه با یوسف و الهام و صالح و مریم و هانیه و محمد !!!...برف بازی و تراش مجسمه ای برفی .... بالا و بالاتر رفتن ....سر خوردن و غلتیدن روی برفهای سپید ... سرما و قایم باشک بازی خورشید ...صخره و خطر ...صخره که با نگاهی یخ زده حضورت را به تمامی به نبرد می طلبد ، نبردی سخت و دهشتناک ...و مردمان کسل از تکرار ، با...
-
هوش چیست ؟ باهوش کیست ؟
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1382 23:18
همه ی توانایی های فکری در انسان و گونه های پایین تر را هوش نامیده اند . از این نظر، هوش می تواند معادلی برای مجموعه ی تواناییهای ذهنی مانند حل مسئله ،حافظه و غیره باشد. گر چه هوش خوشه ای از تواناییهاست اما می توان آن را به عنوان توانایی سازگاری و درگیری موثر با محیط دانست . البته ، دست کم دو نوع سازگاری با محیط می...
-
شناخت مثله ، ضرورت بقا؟!
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 13:02
نیچه مدعی شد که که نامحتمل است که شناخت ما بتواند از آنچه که برای ما ضروری است ، فراتر رود . ذهن ابزاری برای شناخت نیست ، بلکه تنها ابزاری برای حفظ بقاست . بنابراین ، آنچه در بیرون از ماست ، هر چه باشد نمی فهمیم و نمی دانیم ، ذهن ما پدیده ها را احساس ، ادراک و ادراکات را تفسیر می کند . و این همه بر اساس ساختار عصب...
-
من شکسته نفس پرمدعا
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 20:45
- تابلوهای زیبایی بود . به نظر می یاد نمایشگاه موفقی بوده . - خواهش می کنم ، شما لطف دارید …خیلی هم جالب نیست ( نگاهش به من می گه که اصلا خواهش نداره فقط یه کم دیگه تعریف لازم داره تا بیشتر کیف کنه ) - تابلوها رنگ آمیزی خوبی دارند و ترکیب رنگها جالبه ….. - (روی صندلی چرمی لم داده و دستاش پشت گردنش قفل شده ، با یه نگاه...
-
جهیدن از قفس
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 15:46
اول ترم بود و هنوز بعضی کلاسها تشکیل نشده بود و تصمیم داشت که این ترم درست و حسابی درس بخوند . دیگه چیزی نمونده بود که از شر این دانشگاه و درس و نمره خلاص بشه ، انگار که این مدرک به قفس بود واسه اون و خیلی از دوستاش .....تویه این سالهایی که گذشته بود ، انگار که فرقی نمی کرد دانشگاه بیاد یا این که .......دانشگاه فقط یک...
-
برای حامد،در یادمان نخستین میلادش
جمعه 17 بهمنماه سال 1382 15:07
به تو ! که وجودت لبریز از درد طغیان است ، تن به امکانات حقیر نمی دهی و حضور داری در اینجا و اکنون ... بسیاری از آدمها می آیند و می روند و جهان هیچ تغییر محسوسی نمی کند و گاه از میان این بسیار ، اندکی با حضوری توانمند و آرمانهایی بلندپروازانه جهت حرکت این سیل عظیم را تغیییر می دهند ...اندکی می آیند و هیچ گاه نمی روند...
-
نسبیت زمان در میدان توپخانه
پنجشنبه 16 بهمنماه سال 1382 00:06
ساعت 11:15 ( رو به روی در دانشگاه ! ) با عجله از دانشگاه زدم بیرون . حسابی دیر شده بود* ….ساعت 12 کلاس مدرسه شروع می شد … -توپخونه !! صدای ترمز تاکسی تویه گوشم سوت کشید …شبیه سرباز فراری ب.دم که از پادگان بفرار کرده و می خواد ناپدید بشه . دیر شده بود بود خیلی دیر …ساعت 11:18 بود … ساعت 11:31 (داخل تاکسی ) خیلی گرسنه...
-
رویای تولد و تولد رویا در ابهام
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1382 00:08
انگار خواب نبود ....احساس وحشتش واقعی تر از آن بود که رویا باشد اما انگار توهمی بود در بیداری ....ولی با این حال تمام بیداری رویایی بود در برابر این واقعیت دهشتناک ....تا چشم کار می کرد ، مه بود و تاریکی ، پشت سرش در هاله ای از ابهام فرو رفته بود و در پیش رو هیچ بود و هیچ ....اما اندک نوری کافی بود تا گم نشود ،حتی...
-
در مرز جنون
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 23:39
نمی خواهم وب لاگ روزنگار من یا دفترچه ی خاطراتی باشد که مسیر شدن و نشدن خود را در آن ثبت می کنم....نمی خواهم وب لاگ دفترچه شعر باشد حتی اگر شاعر شعرها را بسیار دوست داشته باشم .....نمی خواهم وب لاگ ستون مجازی روزنامه ای باشد که اتفاقات را به حادثه بدل می کند و حوادث را اتفاقی پیش افتاده .....نمی خواهم نوشته های اینجا...
-
جستجوی بی پایان
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 14:38
کمتر از همیشه می دانم و می فهمم بر من چه گذشته است ، در فضایی مه آلود غوطه ورم ... هجوم خاطرات یک ماه گذشته لحظه ی اکنونم را می رباید .... هر چه می جویم کمتر می یابم ...خسته از تقلای جستجوی خویش .... پایان مکرر در بن بست جستجو چیزی برای یافتن نبود چرا ، تنها دیواری تا آسمان اکنون چیزی برای باختن نیست چرا، تنها زخمی تا...
-
در موقعیت قرار گرفتن
جمعه 12 دیماه سال 1382 01:10
انسان ، در موقعیت که قرار بگیرد ، با خویش معامله می کند ، بر کنار نگه داشتن خویش از جذر و مد ، سلامت و آرامش نیست . جاده را تا انتها دانستن و با اطمینان به این که دد و دامی در کمین نیست به راه افتادن ،زندگی را از شکوه مخاطره می اندازد و حرارت حیات را به یخبندان نجابت صوری می کشاند . آتش زندگی ست ، نه مرگ آتش . به خود...
-
مرگ خاموش در اسارت
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 23:38
ماریتا مرد ؟!… به همین راحتی ! تنها یوزپلنگ قابل نمایش در جهان ؟!…. به طرف محل کالبد شکافی می رویم . اجازه عکاسی نمی دهند . پیکر نحیف ماریتا بر روی سکوی سرد اطاق کالبد شکافی ……. ماریتا در سکوتی ژرف خفته است …. خانواده ی کم جمعیت یوزپلنگ آسیایی چهارمین عضو خود را از دست داد . ماریتا ، ماده یوزپلنگ ایرانی و آخرین...